سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عمق یک بی قراری

یانور...

این دلشوره ی مدامم را تو میشناسی...

خوب با آن آشنایی...

تنها پیش تو آمده ام وقتی این دلشوره ی تمام نشدنی نفسم

را بریده است...

خودت با هرخنده ام با هر بغض کردن های یواشکی ام می فهمی منظورم را

نیاز نیست بیام روبه وریت بنشینم و برایت حرف بزنم...

تو می فهمی از نگاهم

از تند تند راه رفتنم از و از بغض این روزهایم..

تو همه ی این ها را می فهمی خدا...

ذوق زده می شوم وقتی لازم نیست همه اش توضیح بدم

می فهمم که تنها تو هستی که آرامم می کنی

و اندوه اندوه زدگان را از دلشان پاک می کنی

و جایش یک غمی می نشانی آسمانی که جز با وصال

تو آرام نگیرد...

یا من هو الی احبه قریب....

ای آنکه اگر کسی را دوست بداری تنهایش نمی گذاری....

و به او نزدیکی....

فکر می کنم همه ی بنده های تنها و بی کست حال مرا دارند....

ای آنکه که نهایت آرزوی عارفانی...

معبود توانگران و گنج فقرایی...ای آنکه که تو تنها آرامشی....

چقدر دلم می خواهد هرشب دعای جوشن کبیر می خواندیم....

چقدر دلم می خواهد هرشب دنیا نام تو را بلند بلند صدا می کرد..

همه با هم...

در کنارهم....

یا احب من کل حبیب....

ای دوست دارتر از هردوست...

خدایا....

نفس من...زندگی من...عمر من....

همه ی هستی من در تو خلاصه می شود..

هرچقدر برایت بنویسم کم است..دلم برایت تنگ شده است...

و این دلشوره ای که هرشب همین موقع ها

می گیرتم..

که سال بعد نباشم...

که جوشن نخوانم بلند بلند....

که تنهایی چیره شده باشد...روی جسم و جان و تنم...

و اگر این جوری شده باشد...

شاید قدم های

یک مادر شهید روی سنگ قبرم وقتی دارد

آرام آرام خودش را

به قبر فرزندش می رساند و زیر لب صلوات می فرستد

با تسبیح آبی فیروزه ای اش...

شفاعت کند...

به حق پاکی نفسش....و قدم های کند و خسته اش و تسبیح

آبی فیروزه ای اش...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پ.ن:یا رفیق من لا رفیق له...

تو می خوانی خدا دلنوشته هایم را....

 

پ.ن:تو همیشه هستی...

خدای من.....

 

 

 

پ.ن:دعای جوشن کبیر امسال برایم مفهوم دیگری داشت....

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 94/4/23ساعت 10:52 صبح توسط نگاه آسمانی| نظرات ( ) |